روز جهانی وبلاگنویسی، چند کلمه برای سفربازی بنویس
زمانی که ما شروع به نوشتن خاطرات و روزمرههامون کردیم، خبری از صفحههای سیاه کامپیوتر یا کیبوردها و موسها نبود. روز که به اتمام میرسید، بعد از اینکه به اهل خونه شببخیر میگفتیم، تازه میاومدیم سراغ دفتر صورتی خاطراتمون. اونو باز میکردیم و شروع میشد نوشتن از اتفاقات روز. از صبح علیالطلوع رو با کلمات توصیف میکردیم تا همون لحظهای که پشت میز نشسته بودیم و قرار بود بنویسیم. یکی از چالشهای این دفترای خاطرات این بود که، هر کسی که میاومد میتونست اونو باز کنه و تمام چیزایی که نوشته بودیم رو بخونه. به همین خاطر هم زمان زیادی نگذشت، دفترایی به بازار عرضه شدن که، میتونستی اونارو قفل کنی و کلید رو با خودت هر جایی ببری. دیگه لازم نبود دفترمون رو زیر تشک تخت قایم کنیم که نکنه برادر کوچیکه برش داره و وسط مهمونی، بیآبرومون کنه. ما با تمام این دغدغهها دست و پنجه نرم میکردیم که اینترنت دایالآپ، با اون صدای بلند و بیحیا، وارد زندگیمون شد. حالا دیگه ساختن یه وبلاگ با پسوند بلاگفا، اصلا کار سختی نبود. اینجا بود که وبلاگنویسی راه خودش رو تو زندگی ماها باز کرد و امروز تبدیل به یه شغل شد. ما وبلاگنویسان سفربازی، همه این مسیر رو طی کردیم. همه یه جایی روی کاغذها نوشتیم، یه جایی از نوشتههامون دلزده شدیم و کاغذها رو مچاله کردیم، ما یه روزی همه وبلاگ شخصی خودمون رو داشتیم، جایی رو پیدا کرده بودیم برای نوشتن همهی کلماتی که نامنظم از جلوی چشمهامون میگذشت، تا امروز که اینجا و برای شما مینویسیم. شاید بد نباشه که روز جهانی وبلاگنویسی رو به تمام نویسندههای وبلاگها به خصوص اونایی که اینجا مینویسن، تبریک بگم.
توی این متن از مجله گردشگری سفربازی، میخوام اول از همه دربارهی روز جهانی وبلاگنویسی و اولین وبلاگنویسها براتون بگم. در ادامه از لذت نوشتن دربارهی سفر و سفر کردن بگم. از این بگم که هربار با انتخاب موضوع، چنان لبخندی روی لبهامون میشینه و جوری نیشمون باز میشه که هیچ چیزی نمیتونه اون ذوق رو حتی برای لحظهای از بین ببره. بستن چشمها و تصور کردن تمام جاهایی که هیچوقت نرفتیم، نوشتن اون چیزی که پشت پلکها دیده میشه و انتشارش اینجا، موهبتیه که خدا به ما عطا کرده.
وبلاگنویسی در ایران از چه زمانی شروع شد؟
شاید بشه با اطمینان گفت، از سال ۱۳۸۰ وبلاگنویسی در ایران با دست به کیبورد بردن سلمان جریری شروع شد. وقتی به مسیر وبلاگنویسی و مطالبی که در وبلاگها منتشر میشه نگاه کوتاهی میندازیم میبینیم که، وبلاگهای سیاسی شهرت خیلی زیادی داشتن، چون نویسندهها حس میکردن جایی جز این وبلاگهای شخصی برای انتشار مطالبشون ندارن. اما موضوع مهمی که باید بهش توجه کنیم اینه که وبلاگنویسی، صرفا به داشتن وبلاگ شخصی خلاصه نمیشه. امروز شما، سایت خیلی از کسبوکارها رو میبینی که بخش بلاگ رو به مطالبشون اضافه کردن و تمام مطالبی که نمیتونن توی لندینگهای دیگه منتشر کنن رو، توی این بخش به رشتهی تحریر درمیارن.
اینکه بخوایم از بین وبلاگ کسبوکارها بهترینشون رو انتخاب کنیم، به پارامترهای خیلی زیادی بستگی داره. به هر حال سلیقهی آدما با هم فرق داره و همین موضوع میتونه لیستهای مختلفی از وبلاگها رو فراهم کنه.
کاملا به سلیقهی شما بستگی داره و علایقتون. وبلاگنویسی فقط مربوط به سفر و یا نوشتن از تجربههای شخصی نیست. وبلاگهای مربوط به تکنولوژی یا حتی وبلاگهای مربوط به آشپزی قطعا مورد علاقهی همهی آدما نیست. درسته که سفر کردن یا آشپزی کردن میتونه برای ما جذابترین کارای دنیا باشه، در مقابل برای کسی که عاشق تکنولوژی و یا آشنایی با انواع گجتهاست، شاید انقدرا هم دیدنی نباشه. امروز تعداد وبلاگها انقدر زیاد شده که میشه گفت هیچ سلیقهای نادیده گرفته نشده. محاله عاشق موضوعی باشید و نتونید کسی رو پیدا کنید که توی اون حوزه براتون کلمات رو روی هم سوار کرده باشه و مجموعهای با ارزش از نوشتهها تهیه دیده باشه. چقدر این کار ارزشمنده. همینه که روزی با عنوان روز جهانی وبلاگنویسی بین صفحات تقویم ثبت میشه.
روز جهانی وبلاگنویسی با نوشتن برای سفربازی گذشت
اگر بخوام از یه اتفاق خیلی قشنگ تو زندگی وبلاگنویسها بگم، یکیش اینه که بتونن دربارهی چیزایی بنویسن که آرزوش رو دارن ولی شانسش رو نه. به نظرتون کی توی این دنیاست که عاشق سفر کردن نباشه؟ من که میگم هیچکس. مگه کسی هم هست که از زیبایی کوهستانهای کردستان براش بگی و دوست نداشته باشه به اونجا بره؟ یا اینکه براش از شیرینی یزد بگی و یک بار هم از ذهنش عبور نکنه که ای کاش وسط میدون قدیمی این شهر ایستاده بود و شیرینیهای خلیفه رو نوشجان میکرد؟ یا اصلا کسی رو داریم که از کمپ زدن توی طبیعت حس خوبی نگیره؟ درسته که ما وبلاگنویسها همیشه فرصت رفتن به طبیعت رو نداریم ولی کمی از شما خوشبختتریم. ما پشت همین سیستمهای زمخت صفحه تیره، چشمهای سر رو میبندیم و چشمهای قلب رو باز میکنیم و از دریچهی اتاق به دریای خلیجفارس سفر میکنیم. ما حتی میتونیم گرمای آب ساحل رو اون موقع که کف پای ماسهایمون رو توش فرو میکنیم، حس کنیم. ما در هفته، روزها به جای جای این دنیا سفر میکنیم و برای شما مینویسیم از چیزی که تجربه کردیم و با چشم دل دیدیم.
چطور میشه جایی رو ندید و در موردش جوری نوشت که گویی بارها دیدیش؟
وبلاگنویسهای دنیای سفربازی، یا کلا کسانی که دربارهی سفر کردن مینویسن، بال تخیل دارن. شاید براتون عجیب باشه ولی کسی که دربارهی سفر کردن مینویسه، زیاد هم شانسی برای سفر کردن نداره. حداقل تجربهی ماها که اینو میگه. اما خداوند اگر امکان سفر در دنیای واقعی رو بهمون نداد، ذهنی داد آزاد، فارغ از هر دغدغه. به همین دلیل هم هست که وقتی بهمون میگن دربارهی سواحل زیبای رامسر بنویسیم، کافیه که چند تا عکس از این سواحل زیبا ببینیم، از اونجا به بعد دیگه دست تخیل رو میبوسه. از اینجا دیگه چشمها بسته میشن و صدای دریای آبی توی گوش شنیده میشه.
اون چیزی که شما میبینید نتیجهی یه فرآیند همیشگی رفت و برگشتی بین چشم و مغزه. چشمها عکسها رو میبینن، مغز تصاویر رو کنار هم قرار میده، نوشتههای بقیه رو میخونه و حالا باید بین کلمات و عکسها ارتباط ایجاد کنه. جایی که میخونید، دریای زیبای رامسر درست مثل یه نگین آبی که با ساحلی طلایی به زمردی جنگل متصل شده، همه زادهی خیاله. عکسها و کلمات در کنار هم ایستادن و جملات برای شما خلق شدن.
به نظرتون، روز جهانی وبلاگنویسی رو نباید به این نویسندگان هنرمند تبریک گفت. به اونایی که حتی چیزی رو لمس نکردن اما میتونن برای شما از نرمی و صافی، حرف بزنن؟
دربارهی سفر نوشتن کم از سفر رفتن نداره
پاها قدم برمیدارن و دستها مینویسن. برای یه وبلاگنویس، این دستها هستند که مینویسن تا ارزشی خلق کنن. برای وبلاگنویس فرقی نمیکنه وسط کوه و دشت باشه یا جایی پشت میز چوبی کنار پنجرهی کوچیک اتاق خواب، روح پرواز میکنه و حس رو به جسم میده. برای یه وبلاگنویس سفر کردن با کلمات، لذتبخشتر از سفر رفتن با پاهاست. یه لپتاپ، اینترنت و دیگر هیچ. این تمام چیزیه که یه نویسنده نیاز داره تا باهاش ارزشی خلق کنه. آه از لحظهی شیرین PUBLISHED. دیدن کلمات اونم زمانی که با سرچ گوگل بالا میاد، لذتبخشترین لحظهایه که میتونید به یه وبلاگنویس هدیه بدید.
اصلا فرقی نمیکنه که دربارهی چی نوشته شده باشه، انگار کلمات تو فضای WORD یخ زده هستن ولی وقتی وارد فضای وب میشن، جون میگیرن، خون میگیرن اصلا یه چیز دیگه میشن. انگار بدون هیچ اصراری کلمات رو کنار هم نشستن، انگار هیچ دستی اونارو تایپ نکرده، گویا با دوستی و شفقت کنار هم ایستادن تا زیبایی هدیه کنن.
روز جهانی وبلاگنویسی رو به اون وبلاگنویسی که همراه با خواننده کولهاش رو میندازه روی دوشش و لوازمش رو جمع میکنه و میزنه به جاده حسابی و از ته دل تبریک میگیم. کسی که درست با شما، دوربین رو برداشته و همراه باهاتون داره تمام تصاویر مسیر رو ثبت میکنه. کسی که با شما خنکی هوا رو احساس میکنه و اونجا که دیگه گرما آزار دهنده میشه، سایهی درختی رو انتخاب میکنه و استراحت میکنه. وبلاگنویسی که با چشم خواننده مقصد رو میبینه، مطمئنترین درج کنندهی صفاته، آخه اون با پای شما سنگلاخها رو پشت سر گذاشته. میدونه کجا سنگ تیزی هست و باید کفش مطمئنی پوشید. میدونه اون عینک آفتابی مخصوص سفر رو کجا باید از کیف درآورد و برات مینویسه که چه زمانی به مقصد سفر کنی که هم بیشتر بهت خوش بگذره هم هزینهی کمتری بدی.
به نظر شما، ما وبلاگنویسهای سفربازی، با پاهای شما راه رفتیم؟ با چشم شما مقصد رو دیدیم؟ با لباس شما توی جادهها، باد و سرما رو حس کردیم؟ کدوم نوشتههامون شما رو برده به مقصد و دیگه برنگردونده؟ کدوم متن رو خوندی و حتی بالا و پایینهای جاده رو هم احساس کردی؟
وبلاگنویسی، یعنی بچشید طعم پیاز و گوجهی املت مسافرتی رو
یکی از قشنگترین بخشهای نوشتن دربارهی سفر، گفتن از خوراکیهاست. وقتی داری توضیح میدی چی بخوریم حالمون بد نشه، چی بخوریم بهمون بچسبه، اصلا کجا کدوم غذاش خوبه، بستنی کدوم بستنیفروشی رو نباید از دست داد. اینو میدوسنتین که یه وبلاگنویس، وقتی داره واستون از غذاها و طعمهاشون مینویسه، مظلومترین موجود دنیا میشه؟
بیاید تصور کنید وارد وبلاگ سفربازی شدید و دارید متن مربوط به روز جهانی کباب رو میخونید. میدونید توی اون لحظه، نویسنده خودش داشته نون پنیر هندونه میخورده و برای تو از دنده کباب و جوجههای خوابیده تو مواد مینوشته؟ یا اینکه از طرز تهیه کباب کوبیده زعفرانی گفته؟ تیر آخر رو هم زمانی خورده که برای تمام گفتههاش دنبال عکس بوده. دیدن اون تصاویر خوشطعم و خوش رنگ و لعاب، چنان آبی از لب و لوچه آویزون کرده و چنان صدایی از شکم نویسنده درآورده، که میشه به عنوان سختی کار ازش یاد کرد.
اون زمان که جملات رو میخونید و میتونید تلخی قهوهی نوشیده شده در هتل داد یزد رو به خوبی زیر زبون احساس کنید، یا اون زمانی که از مزرعههای اطراف شیراز براتون مینویسه و میتونید بوی برنج شالیزارهای اطراف روستا رو توی مشامتون احساس کنید، به این فکر کردید که نویسندهی متن درست خودش رو روی صندلی شما گذاشته و با تمام وجود متن رو نه یک بار که چند بار به جای شما خونده.
مزه کردن کلمات و حس کردن بوی دود آتش، کاریه که یک وبلاگنویس میکنه.
حالا بریم چندتا از حس و حال نویسنده ها رو ببینیم:
محمد میگه: میگن آدم برای ادامه دادن به زندگی، باید معنایی براش پیدا کنه. سفر، بودن توی جاهای مختلف، مصاحبت با آدمایی که تا حالا ندیدیشون، معنای زندگی این روزای منه. گوستاو فلوبر توی کتاب مادام بوواری میگه:《سفر کردن آدمی را متواضع میکند. تازه میفهمیم چه جای کوچکی را در این دنیا اشغال کردهایم》من تاجایی که از دستم برمیومده سفر کردم و خودم رو با چالشهاش مواجه کردم؛ اما خب واقعیت اینه که تو بهخاطر مسائلی نمیتونی دائم توی سیر و سفر باشی. با خودم فکر کردم اگه بتونم خودم رو با چیزی سرگرم کنم که با سفر گره خورده، شاید بتونم چراغ این شوق و اشتیاق رو همیشه روشن نگهدارم.
نوشتن از جاهای دیدنی و سفر چیزی بود که میتونست این کار رو واسم انجام بده. توی هر نوشتهای، خودم رو جای مخاطب میذارم و پابهپای اون توی صفحات وب حرکت میکنم. دستش رو میگیرم و میبرمش توی دل تجربههای بکر…
من لابهلای کلمهها سفر میکنم و امیدوارم روزی بتونم کولهمو جمعوجور کنم و تا اونجایی که از دستم برمیاد سفر کنم؛ شاید اینجوری بتونم معنای زندگیم رو کامل کنم.
مهشید میگه: نوشتن برای سفربازی، یکی از آرزوهای من بود.نوشتن دربارهی سفر، چیزی بود که من دنبالش بودم. توی روزای سخت کرونایی که دیوارهای خونه هر روز بیشتر و بیشتر تلاش میکردن تازگی روح من رو ازم بگیرن، بستن چشمها و تصور خاطرات سفرهایی که رفته بودم، حالم رو بهتر میکرد. شبایی که حس میکردم، دیگه روزهای خوشی من تمام شده، مرور سفرها، امید به زندگی رو در من زنده میکرد. من برای موندن و نشستن، ساخته نشده بودم، به قول معروف، رفتن تقدیر پاهام بود. اما نمیشد، نه اینکه نخوام، نمیتونستم. کیف پولی که به دریچه نگاه میکرد از تهی بودن، آه میکشید، ریهی درگیری که صدای خسخس کردنش امون از هم خونه بریده بود، راههای ناهموار و سنگلاخی منو به نشستن وادار کردن. اما اگر با پای تن نمیشد من با بال دل پر میکشیدم از این خونه و دیوارهاش. روزی که قرار شد، بنویسم اونم برای سفربازی، قندی ته دلم آب شد که مهشید دیگه این کار تویه.
چی قشنگتر از کاری که دوستش داری, چی زیباتر از نوشتن از سفر، چی دلپذیرتر از خیالپردازی…. شبهایی که قراره برای اینجا بنویسم، حتی توی خواب هم دارم جملهبندی میکنم. وقت آشپزی کلماتم رو کنار هم میچینم، اون موقع که سالاد درست میکنم، جملهها رو اصلاح میکنم وقتی فرصت نوشتن میشه، با ذوق لپتاپ رو باز میکنم و هر چی که توی کاسهی مغزم ریختم رو توی ظرف لپتاپ خالی میکنم. حالا دیگه نوبت دستهاست. باید بیان وسط و حذف و اضافه کنن، عوض کنن، جابهجا کنن. چی دلانگیزتر از تصویر جذاب میتونه نوشته رو کامل کنه. حالا دیگه نوبت چشمهاست….. سفربازی با روح و جسم من بازی میکنه و این دقیقا چیزیه که من از شغلام انتظار داشتم.
ضحی میگه: زمانی که هنوز اینترنت در دسترس نبود، صحبتها و حرفها رو برگههای کاغذ نوشته میشد. آدمها به مناسبتهای مختلف، برای هم نامه یا کارت پستالهای قشنگ با جملات احساسی و زیبا میفرستادن. بعدها که ارسال پیامک و اینترنت در دسترس همه بود، ارتباطات شکل جدیدی به خودش گرفت. وبلاگنویسی به یکی از راههای ارتباط مجازی تبدیل و کمکم گستردهتر شد. از حرفها و اتفاقات روزمره گرفته تا انتشار مطالب علمی رواج پیدا کرد. به عنوان کسی که تو حوزه محتوا اونم تو بستر اینترنت فعاله، میتونم بگم یکی از بهترین حسهای ممکنه. فکر اینکه مطلبی که مینویسی رو ممکنه هرکسی از هر نقطهی دنیا بخونه، در لحظه میتونه هم عجیب و هم جذاب باشه. افرادی که ممکنه حتی همدیگه رو ندیده باشید و نشناسید، اما احساسات و افکارتون رو در قالب کلمات به هم منتقل میکنید. زبان و کلمات همچنان میتونه یکی از راههای خوب برای ایجاد ارتباط باشه. هرچند بعضی از احساسات رو شاید نشه تو کلمات جاری کرد، اما یکی از اصیلترین راههای ارتباطه!
حرف آخر من اینه
روز جهانی وبلاگنویسی رو میشه به همه تبریک گفت. به همهی اونایی که یه روزی مداد نوکی دستشون میگرفتن و آخر هر صفحه از دفتر خاطراتشون مینوشتن، نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد و امروز فهمیدن با این استعداد ذاتی که خدا بهشون داده، میتونن ارزش خلق کنن. بیاید قبول کنیم بخشی از دانش امروز ما، به خاطر وجود کسانیه که تصمیم گرفتن تجربههاشون رو توی وبلاگها با ما به اشتراک بذارن. کسانی که متوجه شدن، نگه داشتن چیزایی که بلدن توی لایههای مغزشون، چیزی جز پوسیده شدن رو به همراه نداره.
وبلاگ گردشگری سفربازی، با تمام نویسندههاش تلاشش رو میکنه تا بهترین و زیباترین متون در توصیف جاهای دیدنی و مکانهای گردشگری رو در اختیارتون بذاره. اما با تمام این تفاسیر، دوست داریم شما به عنوان خوانندهی این وبلاگ برامون بنویسید که کدوم متن خیلی به دلتون نشست و حس کردید واقعا توی مکانی که براتون توصیف کردن، هستین؟